«فقه» در لغت بهمعنای «فهم» است. «فقه» در اصطلاح علمیاست که فقیه بهوسیلۀ آن؛ احکامشرعی را از اَدلّۀتفصیلی به دست میآورد. «اَدلّۀتفصیلی» یعنی «قرآن»، «سنّت»، «اجماع» و «عقل»؛ که هر یک از این موارد را در جای خود به طور مفصّل توضیح خواهیم داد.
گفتیم که «علم فقه» علمی است که؛ فقیه بهوسیلۀ آن، احکامشرعی را از اَدلّۀ تفصیلی به دست میآورد. در اینجا؛ فقیه بهوسیلۀ علمفقه؛ حکمشرعیِ سرقت را از قرآن (که یکی از اَدلّۀتفصیلی است) بهدست میآورد و میگوید: مجازات زن و مرد سارق ایناست که باید دستشان قطع شود.
تا اینجا دانستیم که فقیه؛ بهوسیلۀ علمفقه؛ احکامشرعی را از ادلّۀتفصیلی بهدست میآورد.اکنون سؤال ایناستکه؛ آیا برای اینکه فقیه بتواند احکامشرعی را از ادلّۀتفصیلی بهدست آورد؛ از قواعد و اصولخاصی استفاده میکند و با استفاده از آن قواعد و اصول؛ احکامشرعی را از ادلّۀتفصیلی بهدست میآورد؟ و یا احکامشرعی را بدون هیچ قاعده و اصولی از ادلّۀتفصیلی بهدست میآورد؟
پاسخ:
فقیه برای اینکه حکمیشرعی (مانند حکم سرقت در مثالاول؛ و حکم آبادکردن زمینموات در مثالدوم) را از اَدلّۀتفصیلی بهدست آورد؛ باید با یکسری قواعد و اصول آشنا باشد؛ و با استفاده از این قواعد و اصول، حکمشرعی را از اَدلّۀتفصیلی بهدست آورد.
اکنون میگوییم: این قواعد و اصول؛ در علمی بهنام «علم اصولفقه» بحث میشوند. با بیان این مقدّمات؛ در تعریف «علم اصولفقه» میگوییم: «علم اصولفقه» علمیاستکه در آن، از یکسری قواعد و اصول بحث میشود و فقیه با استفاده از این قواعد و اصول، احکامشرعی را از اَدلّۀتفصیلی بهدست میآورد.
طلبکردن کاری از دیگری بر سه قسم است: «اَمر»، «استدعا»، «خواهش».
1ـ اگر مافوق (دارای مقام بالاتر)، از مادون (دارای مقام پایینتر) انجامکاری را طلب کند؛ بهآن «اَمر» میگوییم.
2ـ اگر مادون از مافوق انجامکاری را طلب کند؛ بهآن «استدعا» میگوییم.
3ـ اگر مساوی از مساوی انجامکاری را طلب کند؛ بهآن «خواهش» میگوییم.
پس؛ شرط اَمر ایناستکه شخصی که انجامعملی را از دیگری طلب میکند، باید از او بالاتر باشد (یعنی طلبِ انجامِ کاری از دیگری، درصورتی «اَمر» نامیده میشود که «آمر» از «مأمور» بالاتر باشد؛ و اگر «آمر» از «مأمور» پایینتر باشد؛ و یا «آمر» و «مأمور» در یکمرتبه و درجه باشند؛ به این نوع طلب، اَمر نمیگوییم).