نام ناشر | |
نام مولف | بیرانوند ، زینب |
سال انتشار | 1400 |
نوبت انتشار | 1 |
قطع کتاب | وزیری شومیز |
تعداد صفحه | 142 |
تیراژ | 200 |
شابک | 9786003466388 |
انسان در دنیای معاصر نیازمند تدوین مدل و سبک معناداری از زندگی است تا با رصد کردن نقطه تعالی و کمال، بر محور آن حرکت کند و به مسیر هدایت رهنمون شود. رسیدن به چنین مدلی از زندگی که ضرورت آن از سوی بسیاری از انسان شناسان و فیلسوفان الهی و حتی غیر الهی مورد تأکید قرار گرفته، نیازمند ارائهی الگوی شایستهای به نام «انسان معنوی» است.
در معرّفی انسان و مباحث مربوط به انسانشناسی، ابعاد و جنبه های گوناگونی وجود دارد که مورد توجّه دانشمندان و انسانشناسان و همینطور صاحبان مکاتب قرارگرفته است؛ که در این بین، یکی از مهمترین محورهای بحث از انسان مربوط است به معنویت و گرایشهای معنوی او. معنویت برای انسان قدمتی به درازای تاریخ آفرینش او دارد؛ زیرا «خداوند از همان آغاز خلقت بشر، او را مرکب از دو جنبهی مادی و الهی آفرید و اصالت را به جنبهی معنوی و روحانی داد». آنجا که در آیات 12-14 سوره مؤمنون، میفرماید: «و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین ثم جعلناه النطفه فی قرارمکین ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا علقه مضغه فخلقنا المضغه عِظاماً فکسونا العظامَ لحماً ثُم انشأناهُ خَلقاً اخَرَ فتبارکَ اللّهُ أحسَنُ الخالقین». ما انسان را از چکیدهای از گل تیره پدید آوردیم پس آنگاه او را نطفهای کردیم در قرارگاهی محفوظ قرارش دادیم آنگاه نطفه را علقه و علقه را مضغه کردیم و سپس آن مضغه را استخوان کردیم پس بر آن استخوانها گوشتی پوشاندیم پس از آن آفرینشی نوین با «دمیدن روح» به او بخشیدیم پس آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است.
این آیات به خوبی نشان میدهند که بعد از آفرینش اولیه انسان (جسم آدمی)، خلقت در مرحله ی بعدی، شکل تازه ای به خود میگیرد و انسان با یک جهش بزرگ، گام در دنیای بالاتری می گذارد، که فاصله ی آن با مرحله ی قبل، آنقدر زیاد است که تعبیر از آن، با جملهی «ثُمَّ خَلَقنا» کافی نبود پس «ثُمَّ انشَأنا» فرمود. در این مرحله انسان از همه ی موجودات ممتازگردیده و شایسته خلافت خدا در زمین میشود. لذا همه ی این شایستگی ها به خاطر وجود روح، و بُعد معنوی انسان است. این در حالی است که بسیاری از جوامع به علت عدم بهره مندی و یا عدم توجه کافی به این تعالیم با پرداختن به افراط و تفریط و غرق شدن در مادیات و توجه بیش از حد به یک بعد از ابعاد وجودی خویش در سرگردانی شدیدی گرفتار آمدهاند. مخصوصاً در دنیای غرب بر اثر نوگرایی که اساس آن بر «انسانمحوری» و «دنیاگرایی» بنا شده بود، توجه انسانها را به تلاش در جهت ساختن و بهرهمند شدن بیشتر از دنیا وا داشت. تا جایی که بذل توجه به بعد بیرونی و غفلت از بعد درونی انسان، او را در دراز مدت با بحرانهای سخت و خردکنندهی روحی - روانی رو به رو کرد. شدت گرفتن این بحرانها، ارباب فضل و صاحبان اندیشه را به چارهجویی واداشت تا آنجا که بر آن شدند به عرصهی جدیدی پا نهاده تا خلأ موجود را از بین ببرند، لذا به سمت معنویتگرایی گرایش پیدا نمودند.
جهان غرب پس از چندصد سال گریز از معنا و معنویت و شتاب در سیر عقلانیتِ ابزاری و تجربهگرایی رو به گرایشهای درونی و تجربههای باطنی آورد و موج معناطلبی درآن سخت بالا گرفت. تا جایی که هماکنون باطنگرایی غرب به شکل فرقههای گوناگون فکری در قالبهای مختلفِ علمی و هنری به سراسر دنیا عرضه میشود و جهان اسلام نیز از این عرضه بینصیب نمانده است. ورود این افکار به ایران به تلاقی و درآمیختگی آن با عنوان عرفان انجامید و سرانجام از آن با نام عرفانهای نوظهور یاد شد. این عرفان در عرض عرفان اسلامی، عرضه و به منزلهی رقیبی در برابر آن قرار گرفت، در حالی که در این تعالیم نه شایستگی رقابت بود و نه امکان این تلفیق وجود داشت. اما نفوذ و رشد این تعالیم در میان برخی از جوانان ما حاکی از این مطلب است که، جامعه ما با وجود برخورداری از فلسفهی اسلامی و عرفان غنی، به دلیل عدم توجه علمی پژوهشگران و اهل فن به این مقوله، نتوانسته است به معرفی عرفان و معنویت اسلامی پرداخته و شایستگی و جامع بودن آن را که موجب معنا دهی واقعی و نشاط و پویایی در جامعه و زندگی انسانها است را ارائه دهد. کتاب حاضر تلاش دارد، به تبیین و تحلیل دیدگاههای دو اندیشمند و دو فیلسوف الهی، ابنسینا به عنوان یک متفکر عقلگرا، و علامهی طباطبایی به عنوان یک حکیم صاحب نظر در حکمت متعالیه، در خصوص «انسان معنوی» و ویژگیهای آن پرداخته و با شاخص قرار دادن عقل و وحی، مدلی از انسان معنویِ معقول را جهت دستیابی به زندگی معنادار، ارائه نموده است.
در این کتاب، طی دو بخش، مبانی نظری و ویژگیهای انسان معنوی از دیدگاه هر دو متفکر، بررسی شده و در یک بخش با تطبیق آرای آنان، وجوه اشتراک و اختلاف به دست آمده است، انسان معنوی در حکمت سینوی به وجهی همان «انسان معقول» و در اندیشه علامهی طباطبایی، برخوردار از صبغهی دینی و مبتنی بر گرایشات فطری است. گرچه انسان معرفی شده توسط آن دو مشترکاتی دارند، اما در اندیشهی علامه طباطبایی به دلیل تکیه بر تعالیم دینی در کنار دریافتهای عقلی، از برجستگی خاصی برخوردار است.