نام ناشر | |
نام مولف | |
قطع کتاب | وزیری شومیز |
تعداد صفحه | 356 |
شابک | 978-964-511-170-8.1 |
دولت بهعنوان انگارة انحصاری سلطه و اعمال قدرت، ریشه در تاریخ اجتماعی بشر دارد. از آن هنگام که قدرت سیاسی در پاسخ به نیاز جامعة سیاسی برای تأمین نظم و امنیت و دفاع از اعضای جامعه به استمرار و نهادینه شدن خود اندیشید، دولت در عمل پای به عرصة وجود گذاشت. اما این پدیده در طول تاریخ به اقتضای نیازها و ضرورتها به لحاظ مفهوم، کارکرد، ساختار و نظریه تحول پیدا کرد. در ابتدا، به شیوة تمثیلی، دولت ارگانیسمی طبیعی تلقی میشد، اما به تدریج، انگارة مکانیکی بر پدیدة دولت غالب شد و دولت بهعنوان ابزار ساخت بشر و ناشی از فعل ارادی او تلقی شد که کار ویژة اصلی آن، تأمین نیازهای عمدة انسان در زندگی اجتماعی است. انگارة مکانیکی، به بشر این ظرفیت و امکان را داد که با توجه به مسائل و تحولات پیش آمده، ساختار و نظریات مربوط به دولت را تعریف و تبیین کند.
تحول در مفهوم، ساختار و نظریة دولت، با تحول تدریجی در انگارة حاکمیت، بهعنوان قدرت برتر فرماندهی عالی و سرچشمة اقتدار و صلاحیت دولت توأم بود. بشر در این راه طولانی و پر فراز و نشیب، انگارههای متفاوتی را از حاکمیت تجربه کرد؛ تجربهای که به صورت نظریه، اکنون نیز توجیه کنندة اشکال گوناگون دولت و اعمال حاکمیتی ناشی از آن است. این راه طولانی، در غرب از حاکمیت کلیسا آغاز و به حاکمیت خدا و سپس حاکمیت امپراتور و سرانجام، حاکمیت مردم پایان یافت. نهایت آنکه، نظریة حاکمیت مردم و دولت ـ ملتِ مدرن، سامان بخش صورتبندی سیاسی و اجتماعی در این بخش از جهان شد، اما در شرق و دیگر نقاط جهان، ما به گونهای دیگر با تکوین و تحول دولت و حاکمیت روبرو هستیم. در دوران جهانیشدن (1990 به بعد)، تحول دولت و حاکمیت، بیشتر جوامع را بهطور ارادی و ناشی از ضرورتها، و یا تقلیدی و تحمیلی، به گرایش به دولت حداقل و حاکمیت تکثرگرا و خروج انحصار قدرت مطلق از سلطة دولت متمایل ساخت؛ به ویژه آنکه با ورود بازیگران متعدد و مؤثر بر پدیدة قدرت در صحنة سیاسی داخلی و خارجی کشورها ــ که خود ناشی از شرایط جهانیشدن هست ــ این تحول در عرصههایی اجتنابناپذیر می نمود. فرضیة این کتاب آن است که جهانیشدن و الزامات و اقتضائات ناشی از آن، بهطور مؤثری دولتها را با چالش «فرصت و تهدید» روبرو ساخته، حاکمیت دولت را در برخی عرصهها دچار محدودیت و فرسایش کرده است؛ به نحوی که دولتها ناگزیر شدهاند برای رویارویی با این تحولات، هویت، نقش، جایگاه و کار ویژة خود را در شرایط جدید بازتعریف نمایند. این کتاب ضمن اثبات فرضیة فوق، قاطعانه نظریة زوال و پایان دولت ـ ملت و دیدگاه استمرار دولت و حاکمیت مطلق آن را به چالش کشیده و بر نظریة محدودیت و فرسایش حاکمیت دولت در برخی عرصهها در دوران جهانیشدن تأکید میکند.